جدول جو
جدول جو

معنی نق نقی - جستجوی لغت در جدول جو

نق نقی
نادرست نویسی نغنغی پارسی است. کسی که نغ زند و بهانه جوید (بیشتر در مورد کودکان آید)
فرهنگ لغت هوشیار
نق نقی
کسی که بسیار نق زند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نی نی
تصویر نی نی
عروسک، بچۀ کوچک
مردمک چشم
فرهنگ فارسی عمید
(نِ نِ)
شترمرغ گریزان یا سبک. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). ظلیم. شترمرغ. (از اقرب الموارد). شترمرغ یا شترمرغ نافر و گریزان یا شترمرغ سبک وزن. (از متن اللغه). تأنیث آن نقنقه است. (از منتهی الارب). ج، نقانق
لغت نامه دهخدا
طفل خرد، بچه، کودک، ببه، به به، (یادداشت مؤلف)،
- نی نی کوچولو، بچۀ کوچک، کودک خرد،
-، در مقام تحقیر وتنبیه کسی که اطوار خارج درمی آورد بدو گویند: نی نی کوچولو دیگر وقت این کارهای تو گذشته، (فرهنگ عامیانۀ جمالزاده از فرهنگ فارسی معین)،
، مردم چشم، مردمک چشم، مردمک، انسان العین، ببک، ببه، بؤبؤ، (یادداشت مؤلف)، در زبان اطفال خرد، نقوش انسانی، صورت، شکل، عکس، (یادداشت مؤلف)، عروسک
لغت نامه دهخدا
(نِ نِ)
طفلی که نق نق کند. نغنغو
لغت نامه دهخدا
کلمه ای است در نفی که به طور تأکید استعمال می کنند، (ناظم الاطباء)، نه ! نه !، (فرهنگ فارسی معین) :
نی نی که چرخ و دهر ندانند قدر فضل
این گفته بود گاه جوانی پدر مرا،
ناصرخسرو،
نی نی به گمان نیکم از بخت
کارم همه چون گمان ببینم،
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(نِ نِ)
حکایت صوت طفلی بهانه جو. نام آواز طفل که چیزی را طلبد آهسته و پیوسته، با آوازی چون گریان. (یادداشت مؤلف). نغ نغ
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش نطنز شهرستان کاشان در 12 هزارگزی غرب نطنز و 3 هزارگزی غرب جادۀ نطنز به کاشان. در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقع و دارای 340 تن سکنه است. آبش از قنوات، محصولش غلات و خربزه و انار و انجیر و شغل مردمش زراعت و گله داری است. مزارع عباس آباد، احمدآباد، کالیجان و لاسج جزء این ده است و در مزرعۀ عباس آباد کاروانسرای شاه عباسی وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(نَ نِ)
جمع واژۀ نقنق. رجوع به نقنق شود، جهودانه طعامی است. (مهذب الاسماء). معرب نکانک و نکانه. جهودانه. مبار. عصیب. (یادداشت مؤلف) : نقانق که از روده ها سازند... (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(نِ نِ قَ)
تأنیث نقنق. رجوع به نقنق شود
لغت نامه دهخدا
(غَ نَ)
زیدفوری. یکی از دانشمندان بود. از حسین بن دلدار علی نقوی هندی دانش فراگرفت. اوراست: کتاب فی الفرق بین المعانی المتشابهه. (از معجم المؤلفین تألیف عمر رضا کحاله جزء ثامن ص 41)
لغت نامه دهخدا
(نَ نَ)
آنکه تکیه کلام ’نم’ دارد و بیجا تکرار کند. (یادداشت مؤلف) ، چشم نم نمی، چشمی که دایم آب زند. چشم نم نمو
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان ترکه دز بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز و در حدود 100 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت و کارگری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نقنق
تصویر نقنق
شتر مرغ نر شتر مرغ، جمع نقانق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقانق
تصویر نقانق
جمع نقنق، شتر مرغان نر جمع نقنق شتر مرغان
فرهنگ لغت هوشیار
چشم نم نمو. چشمی که بعلت بیماری آب از آن می تراوداعمش: پیر زن چشم نم نمو و ناتوانی بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغ نغی
تصویر نغ نغی
کسی که نغ زند و بهانه جوید (بیشتر در مورد کودکان آید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نق نق
تصویر نق نق
نادرست نویسی نغ نغ پارسی است. بهانه جویی، غرغر
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسسی نغنغو پارسی است. کسی که نغ زند و بهانه جوید (بیشتر در مورد کودکان آید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نی نی
تصویر نی نی
مردمک چشم، عروسک به زبان کودکان 4- بچه کوچولو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نق نقو
تصویر نق نقو
((نِ. نِ))
کسی که زیاد بهانه می گیرد و غر می زند
فرهنگ فارسی معین
غرولند
فرهنگ گویش مازندرانی
مردمک چشم، بچه، به زبان کودکان
فرهنگ گویش مازندرانی
مردمک چشم
فرهنگ گویش مازندرانی
غرغری
فرهنگ گویش مازندرانی